۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

نقد و بررسي شگفت انگيزان the ineredibles

نقد و بررسي شگفت انگيزان the ineredibles

انیمیشن شگفت انگيزان به كارگرداني برادبرد داراي اسكار انيميشن در سال 2004 مي باشد. اين انيميشن داستان يك خانواده پنج نفري را حكايت مي كند كه هر يك به نوبه خود يكي ويژگي خارق العاده دارند كه آنها را از آدمهاي معمولي اطرافشان متمايز مي كند. پدر خانواده متناسب با نقش پدر در خانواده كه تداعي گر اقتدار است، داراي قدرت زايد الوصف است.
مادر خانواده متناسب با نقش مادري كه تداعي گر انعطاف است، اندام انعطاف پذير و الاستيكي دارد كه در موقع لزوم به ميزان لازم كش مي آيد پسر خانواده نيز كه نماينده نسل جديد است از سرعت قابل توجه برخوردار است، دختر خانواده نيز در موقع لزوم از نظر ها غايب مي شود و باز دوباره ظاهر مي شود كارگردان در انتخاب ويژگي هر كدام از اين افراد شگفت انگيز از خود هوشياري به خرج داده است در نظر بگيريم كه اگر به جاي مادر خانواده، پدر داراي نقش كشساني بود، اين ويژگي به چه ميزان وصله ناجور فيلم بود.
مشكل اصلي خانواده شگفت انگيزان در آن است كه دستگاههاي قضايي از آنها خواسته كه مانند مردمان معمولي زندگي كنند، مادر اين موضوع را پذيرفته و در مقابل آن تسليم شده است وي دائما به فرزندان خود گوشزد مي كند كه بايد مانند ديگران زندگي كنند و خارق العادگي خود را مخفي نگه دارند. بزرگترين آرزوي پسر اين است كه در مسابقات دوي مدرسه شركت كند، اما مادر اين مجوز را به او نمي دهد. چرا كه در اين صورت او با اختلاف زياد مقام اول را كسب خواهد كرد. و خارق العاده بودن او آشكار مي گردد.
از طرف ديگر پدر خانواده به قانون منع خارق العادگي احترام چنداني نمي گذارد و دائما به بيسم پليس گوش مي كند تا بتواند در موقع لزوم جلوي جرم و جنايت را بگيرد. خارق العاده بودن با وسوسه خودنمايي توام است و اين از ‌آفت هاي خارق العادگي است در كارتون به خوبي به نمايش در ‌آمده است.
نوجواني كه معتقدات او نيز خارق العاده است مي خواهد جهت انجام كارهاي مثبت به پدر خانواده كمك كند اما او نوجوان را از خود مي راند و او را جدي نمي گيرد. او نيز خارق العادگي خود را در جهت منفي كار مي گيرد و قصد تسلط بر شهر را پيدا مي كند. و در اينجا به خوبي به يكي ديگر از آفت هاي خارق العادگي اشاره مي شود. « كوچك شماري يا نيست انگاري ديگران»
كارتون the ineredibles از نظر سوژه مديون و وام دار بسياري از آثار ما قبل خود در تاريخ سينما و انيميشن است، آثاري نظير سوپرمن، بتمن، مرد عنكبوتي، زورو، چهار شگفت انگيز و ....در هر كدام از اين آثار موجودات خارق العاده وجود دارند كه در شرايط خاص شگفتي ساز مي شوند و نيروي شر را از بين مي برند، ولكين نكته شگفت در شگفت انگيزان اين است كه دادگاه آنها را از خارق العادگي منع كرده است. و حق نجات دنيا و مردمان آن از آنها سلب شده است. شخصي كه اقدام به خودكشي كرده و پدر خانواده او را نجات داده است حالا فلج شده است او به دادگاه شكايت كرده و دادگاه كليه شگفت انگيزان را از انجام كارهاي غير معمول باز مي دارد. به نظر مي رسد كه آدمي به سطحي از تكامل رسيده است كه ديگر نيازي به معجزه و خارق العادگي ندارد معجزه واقعي در انضباط اجتماعي و يكسان نگري افراد جامعه است، اگر كسي ويژه باشد به تدريج ديگران به او متكي مي شوند. و او نيز حقوق خاص مطالبه خواهد نمود و نظام زندگي اجتماعي را متزلزل خواهد نمود.
در جام جهاني فوتبال در سال 2000 آقاي امه ژاكه سر مربي تيم ملي فوتبال فراسنه كه قبل از شروع بازيها بهترين بازيكن خود را كه همان سال توپ طلايي اروپا را گرفته بود از ليست تيم ملي فرانسه خط زد و صريحا در جواب منتقدين گفت: كه علت اين تصميم اين است كه تيم بيش از حد به او متكي است و اين اتكا در مجموع كار آيي تيم را پايين مي آورد. گفتني است كه فرانسه در آن سال قهرمان جام جهاني فوتبال شد
سوال جدي در اينجا كه مطرح مي شود پس با نخبه ها بايد چه بايد كرد؟ چنين رويكردي به آدميان خاص باعث نخبه كشي و پخمه پروري نمي گردد؟؟
در پاسخ بايد گفت كه شرايط اجتماعي و همچنين قوانين بايد با در نظر گرفتن اكثريت اجتماع تنظيم گردد. نخبگان در اين مسير به دليل نخبگي راه خود را خواهند يافت.

در حاشيه:
اگر بپذيريم كه انبياء مردمان ويژه، خارق العاده و منحصر به فرد روي زمين بودند. كه رفتار باور نكردني و شگفتي به نام معجزه داشتند همچنين بايد بپذيريم كه ختم نبوت به معني عدم نياز انسان به خارق العادگي و معجزه است در واقع ختم نبوت تصميمي از عالم بالا نبود، بلكه سطح شعور آدميان به انداه اي رشد كرد كه ديگر پذيراي هيچ پيامبري نبود، از نظر ديني ختم نبوت نقطه پايان تكيه بر خارق العادگي و معجزه است. تقريبا همه ما بر سر اين موضوع كه آدمي جايز الخطاست توافق داريم اگر نبض اجتماع در دستان چنين افراد خارق العاده باشد. احتمال ضرر و زيان جبران ناپذير است از دستاوردهاي بزرگ فرهنگ بشري يكي هم اين بوده است كه از قائم به شخص بودن نظامات اجتماعي جلوگيري گردد. روزي روزگاري يك شخص در قالب حاكم يا پادشاه بر جان و مال مردم حكومت مي كرد. ولي انسان هزاره سوم نمي تواند پذيراي چنين مطلبي باشد. هر چند كه شخص داراي نبوغ و لياقت باور نكردني باشد از اين رو ولايت داشتن در نگاه انسان معاصر منتفي است تا چه رسد ولايت مطلق. لذا يكي از خواسته هاي انسان معاصر قطعا همين است ما ديگر به قهرمان نيازي ندايم.
We don’t deed another hero

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر