۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

قصه خلاقيت كشي در نظام هاليوود(رقص فیلها)

گاهی به فیلم "بارتون فینک"ساخته براداران کوئن



داستان فيلم: بارتون فينك به عنوان يك فيلمنامه نويس در شهر خود نيويورك مورد استقبال عمومي منتقدان قرار گرفته و حالا وسوسه درآمد بیشتر او را به لس آنجلس کشانده است که بخت خود را در هاليوود بيازمايد. مدير كمپاني به او سفارش فيلمنامه مي دهد در مورد « كشتي گيري» ولي او قادر نيست در اين مورد چيزي بنويسد، سر آخر هم فيلمنامه تحويلي او مدير كمپاني را راضي نمي كند و ....
ايست قوه خيال و قوه عاقله (بيماري ننویسندگي و نسازندگي)
كمابيش براي همه اصحاب قلم و هنر اتفاق افتاده است كه گاهي دچار ايستايي و سكون مي شوند و نمي توانند محصول قابل قبولي ارائه كننده قهرمان داستان برادران كوئن (كارگردان فيلم) به همين بيماري ننويسندگي مبتلا شده است. فيلمنامه سفارشي است و او علي رغم كمك گرفتن از فيلمنامه نويسان موفق هاليوود قادر به انجام اين امر نيست و در قالب هاي هاليوودي گرفتار افتاده است. چرا كه اصولا خط كشي كردن و تعيين مسير موجب كور شدن خلاقيت هنري مي شود. جريان سيال انديشه سفارشي نيست نمي بايست آن را بسته بندي نموده و به مخاطب تحويل داد. بيماري بارتون فينك همانند بيماري همايون ارشادي در فيلم «درخت گلابي» اثر داريوش مهر جويي است. آنجا هم با نويسنده اي مواجه ايم كه تلاش مي كند اثر جديدي خلق كند ولي او همانند درخت گلابي باغ پدري شاید هم همانند خود مهرجویی ديگر ثمر نمي دهد. شايد پير و فرتوت شده است و نيازمند به بازنگري و روز آمد كردن است هم شايد كفگير انديشه هايش به ته ديگ خورده است.
اين كه چرا يك هنرمند نمي تواند همانند گذشته اثر قابل قبولي ارائه كند دلايل متنوع و متعددي دارد و علي الظاهر در ميان اهالي قلم و هنر بيماري رايجي است به عنوان مثال: مسعود كيميايي هرگز ديگر نتوانست بعد از قيصر و گوزن ها اثر قابل قبولي ارائه كند و يا در مورد داريوش مهر جويي بعد از آثار برجسته و قابل قبول اوليه مانند گاو و دايره مينا دچار افت محسوس شد. و همچنين كارگردانان خارجي نظير فرانسيس فورد كاپولا كه هميشه در زير نام پدر خوانده باقي ماند علاوه بر مطالبي كه در بالا اشاره شد يكي ديگر از دلايل رايج افت هنري و فكري اين است كه گاهي اصحاب فرهنگ و هنر فريب تيتر خود را خورده و اسير آن مي شوند به بيان ديگر با مطرح و معروف شدن يك هنرمند او در قالبي خاص كليشه مي شود. و افكار عمومي را همانند قبل و در همان قالبهاي شناخته شده پيشين مي خواهد. در چنين شرايطي هنرمند بين خواست جمعي و تراوشات فكري خود دچار تناقض مي گردد و اين تناقض يا به ايستايي و سكون منجر مي شود و يا باعث مي شود هنرمند خود را تكرار كند و نتواند اثر قابل قبولي ارائه كند. از دیگر موانع بازدارنده خلاقیت کمال گرایی و آرمان خواهی است. گاهی هنرمند در مقام خلق هنری در مورد خلق بهترین هاست و دائما این دست و آن دست و امروز و فردا می کند غافل از این که در جهان چیزی به نام بهترین وجود ندارد برای خود من ایده آل گرایی همواره مانعی بوده است برای ننوشتن و یا کم نوشتن. باید به خود بقبولانیم بهترین اثر همانی است که هم اکنون در حال خلق آنیم و با اعتماد به نفس و بدون این که ترس از قضاوت شدن داشته باشیم دست به اقدام بزنیم.
بارتون فينك كه دارنده نخل طاي جشنواره در سال 1991 ميلادي مي باشد به اعتراف خود برادران كوئن تحت تاثير رومن پولانسكي و بالاخص فيلم مستاجر اوست. لازم به ذکر است در سال 91 میلادی پولانسکی رئیس هیئت داوران جشنواره کن بود. جشنواره ای که به اعتقاد بسیاری موفقیت در آن آینده هنری را تضمین می کند.
امروز هنرمندان بزرگ و برجسته همچون برادران کوئن در سطح دنیا هستند که افتخاراتشان این است که خود را از هالیوود و نظم هالیوودی دور نگه داشته اند. اینکه این سوال مهم مطرح می شود چرا در فیلم بارتون فینک نظام هالیوود با وجود این همه هنرمند و جذب و کسب سرمایه های کلان خلاقیت کش معرفی می شود.
در پاسخ باید گفت: زندگی اجتماعی جهت دوام و بقای خود نیازمند قانون و قانون مداری است. هر چه اجتماع بزرگتر و وسیعتر باشد این قوانین و چهار چوب ها دست و پا گیر تر خواهند بود. می توان چنین ادعا نمود از همان لحظه ای که زندگی اجتماعی و به طبع آن قوانین متولد می شوند، خلاقیت تحت الشعاع قرار می گیرد. این موضوع در مورد دیگر نظامات اجتماعی و از جمله نظام آموزش و پرورش نیز صدق می کند. پیتر رینولدز نویسنده کتاب کودکان از این موضوع با توجه به یک تجربه شخصی چنین یاد می کند « اغلب که به بازدید مدارس می روم از بچه ها می پرسم چه کسی مایل است نقاشی بکشد در مورد کودک و کلاس های اول ابتدایی غالبا تمام دست ها بالا می رود. وی در کلاس های چهارم و پنجم غالبا تمام دست ها پایین می ماند» می توانیم نگاه خود را بر ضعف نظام آموزشی استوار کنیم. ولیکن واقعیت این است که سیستم های بزرگ مانند نظام آموزشی ناگزیر برای استعدادهای متوسط طراحی می شوند. از ین رو استعدادهای ویژه در این میان مورد غفلت واقع می شوند در حالی که در اکثر نظام های آموزشی سن هفت سالگی برای شروع مدرسه در نظر گرفته می شود بزرگانی نظیر بو علی سینا بوده اند که در این سنین به سوالات دانشمندان بزرگ پاسخ می دادند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر