۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

روبان سفید/چادر سیاه

نگاهی به فیلم روبان سفید(میخائیل هانکه)


خلاصه داستان:داستان فيلم در سال 1914 و در آستانه وقوع جنگ جهاني اول در دهكده اي فئودالي در شمال آلمان اتفاق مي افتد.

يك سلسله رويدادهاي مرموز در دهكده، باعث ايجاد سوءظن، بدگماني و بحران در ميان روستائيان شده و زندگي عادي آنها را به هم مي ريزد.فيلم از زبان پيرمردي به نام ياكوبي روايت مي شود كه داستاني مربوط به گذشته را روايت مي كند. زماني كه به عنوان معلم و مدير مدرسه در اين دهكده خدمت مي كرده و ناظر ماجراهاي هولناكي بود كه در آن ايام در آن روستا اتفاق افتاد.
حوادث عجيب و اسرارآميزي كه اهالي اين روستا را در بهت و حيرت فرو مي برد اما همانند فيلم پنهان، نه پليس و نه روستائيان، هيچكس نمي داند، چه كسي عامل وقوع آنهاست.سقوط پزشك دهكده از اسب بر اثر تله اي كه براي او گذاشته مي شود، قتل مرموز زن يكي از دهقانان، شكنجه و آزار يك كودك عقب مانده ذهني، ربودن پسر ارباب ده و كتك زدن و آزار او، و به آتش كشيده شدن انباري ارباب ده و تخريب مزرعه كلم او، نمونه هايي از بلاهايي است كه بر سر ساكنان ده مي آيد.
سبک فیلمسازی هانه که در روبان سفید سبک مینی مالیستی است که خصلت آن کاهشی است و از طریق کاستن خلق میکند نه افزودن. منظور از این کمینه گرایی پرهیز از نشان دادن صحنه ها مخاطب پسند است.  استفاده ازحداقل نماها از خصوصیات چنین رویکردی است.بعضان ما با کنشهایی خارج ازقاب مواجه هستیم که به طور معمول تمایل داریم نظاره گر مستقیم چنین کنشهایی باشیم ولی فیلمساز با طفره رفتی از نشان دادن آن به قوه خیال ما اجازه جولان میدهد.  مثلا به جای نشان دادن صحنه مستقیم خشونت به آثار و عوارض بر جای مانده از خشونت تاکید میکند. در فیلم funny games in u.s هانکه با صحنه کشته شدن پسرک را از طریق خونی که بر در دیوار پاشیده شده است نشان میدهد.یا در همین روبان سفید صحنه های مربوط به آزار و اذیت پسر بارون عامدان نمایش داده نمیشود و صحنه مربوط به کشته شدن زن مزرعه دار نمایش داده نمیشود و هم چنین صحنه مربوط به خودکشی مرد مزرعه دار به راحتی و ناگهانی اتفاق می افتد که اگرچه جنبه های دراماتیک داستان را مخدوش میکند در عین حال مخاطب خود را غافلگیر میکند درست همانند چیزی که در دنیای واقعی اتفاق میافتد.دری باز میشود و مخاطب همزمان با شخص داخل فیلم با جسد مرد مواجه میشود نه زودتر و نه دیرتر.چنین رویکرد در فیلم های دیگر هانکه نظیر ویدئوی بنی نیز اتفاق میافتد و البته در تاریخ سینما بزرگانی چون روبر برسون پیشتاز آن بوده اند.در فیلم" پول" اثر روبربرسون نیز صحنه های خشونت همین گونه پرداخت شده اند.و فیلسماز نیز از حداقل نماهای ممکن استفاده میکند.در کشور ما نیزعباس کیارستمی  پیرو چنین نگاهی در سینماست اوبا ساختن فیلم "شیرین" چنین رویکردی را به بلوغ تازه ای رسانده است.تا جائیکه تعداد نماها را به صفر انداخته و تماشاگر را دعوت میکند از طریق reaction های بازیگرانی که فیلم را میبیند نظاره گر فیلم باشند.
هانه که داستان خود را به روستایی در آلمان 1913 میبرد.انتخاب این سال ازچند نظر حائز اهمیت است اول این که سالهای آغازین قرن بیستم سالهای خوشبینی بشریت بود سالهایی که گویی بشر به چنان رشد و تکاملی رسیده است که خوی وحشی گری را به دست فراموشی سپرده است.و درست در یکسال بعد از وقایع داستان هانکه چنگ جهان اول به وقوع پیوست .از طرف دیگر انقلاب اکتر روسیه در سال 1917 به وقوع پیوست.هانکه با انتخاب زمان وقایع داستان به زمینه های بروز نازیسم و فاشیسم برمیگردد . از طرف دیگر هانکه برای این که تسلط بیشتری بر ایده هایی که قصد بصری کردن آنها را دارد داشته باشد جامعه روستایی کوچکی را انتخاب کرده است.ارباب دهکده که در مقام خدایان ایستاده است.کشیش دهکده که درمانگر روح مردم است و پزشک دهکده که جسم مردم را درمان میکند هرکدام به نوبه خود جامعه را به سمت پرتگاه میبرند.پرتگاهی که از دل آن نازیسم و فاشیسم زبانه میکشد.بچه ها نیز از دل همین جامعه بیرون می آیند این بچه های متخاصم که تلویحا هم مشکلات روستا را باعث شده اند و ظاهران عامل همه جنایت ها میباشند.هانکه درمصاحبه ای گفته است"من این عقیده را ندارم که کودکان فرشته هستند. راستش کسی هم این مسئله را زیاد جدی نمی‌گیرد. کافی است به زمین بازی بچه ها در پارک بروید و بازی کردن آن‌ها را نگاه کنید. جنبه‌ی رمانتیک کودک نازنین، خیلی ساده در آرزوهای والدین برای کودکان‌شان حضور دارد.کودکان از بقیه‌ی ما نه معصوم‌ترند و نه گناهکارتر. از زمان فروید به بعد دیگر کسی به معصومیت کودک فکر نمی‌کند."بریده از گفتگو با میشاییل هانه‌که / دنیای تصویر / شماره‌ی ١٨٧، آذر ٨٨

و به این ترتیب هانه که برهرکدام از عوامل جامعه کوچک و روستایی داستان خود نقش جدی میدهد.مردم روستا  گناه همه اتفاقات را به گردن خانواده دکتر و مستخدم او که فرار کرده است می اندازند و بر خلاف آنها هانکه با تیز بینی تمام همه افراد جامعه را به پرسش فرا میخواند.و در این میان معلم روستا به عنوان راوی داستان نیز که وقایع آن سالها را برای  بیننده بازگو میکند نیز شخصی تماشاچی و خنثی است که گویی فقط به درد روایت کردن میخورد و لاغیر.
کشیش دهکده به بچه ها که دیربه خانه برگشته اند دوران کودکی آنها را یادآور میشود.همان زمانی که مچبور بودند برای این که یادشان بماند مرتکب گناه نشوند روبان سفید به بازوی دست خود و یا به موهای خود ببندند.حالا بچه ها مجبورند به خاطر اشتباه مرتکب شده دوبار همان روبان سفید را تجربه کنند.روبانی که دخترک باید به موهای خود و پسر باید به بازوی خود ببندد.گمان کنم پوستر اصلی فیلم همین پسرک را نشان میدهد با روبان سفید بر بازو که یادآور اعضای حذب نازی که آرم حذب نازی را بر بازوی خود میبستند.پسرکی که الحق وانصاف گویی برای ارائه این نقش ساخته شده است.و خشونتی در وجود خود نهفته دارد .هرچند که سرکوب جنسی(آنهنگام که کشیش دستهای اورا موقع خواب میبندد تا با خودش زیاد ور نرود) و زنده کردن حس گناهکاری در بروزو ظهور این خشونت نقش جدی بازی میکند.
برای شخص من آن روبان سفید یادآور چادر سیاه درجامعه ایرانی بود که میتواند چنین کارکرد روانی منفی را به دنبال خود بیاورد.چادرهایی که به جبر تا قبل ازخروج از منزل و در آستانه ورود به مدرسه بر سر میشوند.وحس گناه وگناهکاری دائم را برای دختران نوجوان به ارمغان میاورند.کیست که نمونه های فراوانی ازرفتار را در جامعه ندیده باشد.به لحاظ کلی فیلم هانکه برای جامعه ایرانی تا حد زیادی قابل درک و فهم است.چرا که ما هنوز هم چنین رویکردهای فاشیستی را در جامعه مان به جد داریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر