۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

نقد و بررسي فيلم درياي درون

نقد و بررسي فيلم درياي درون
فيلم درياي درون (the sea inside) به كارگرداني آلخاندرو آمنابار كارگردان اسپانيايي كه قبل از اين فيلم، ديگران (others) را در كارنامه هنري خود دارد آمنابار با اين فيلم توانست جايزه اسكار بهترين فيلم خارجي زبان از ‌آكادمي در سال 2004 دريافت كند، علاوه بر اين فيلم جوايز متعدد از جشنواره هاي معتبر جهاني دارد.
فيلم بر مبناي داستاني واقعي زندگي رامون سامپسوريا با بازي خاويار باردم شكل گرفته است مردي كه در سالهاي اوليه جواني به دليل توجهي به جز و مد دريا و در اثر شيرجه رفتن در يك آب كم عمق از ناحيه گردن به پايين دچار فلج مي گردد او كه براي تامين كوچكترين نيازهاي خود به ديگران وابسته است، سالهاست تصميم گرفته به زندگي خود خاتمه دهد، مخاطب داستان فيلم را از 28 سال بعد از آن واقعه تلخ دنبال مي كند رامون كه انگيزه لازم براي زنده ماندن را ندارد معتقد است كه زندگي او خالي از هر گونه لذت است و به دنبال كسي مي گردد كه اين نياز او را برآورده كند. همچنان كه مهندس بديعي در فيلم طعم گيلاس عباس كيارستمي دنبال شخصي مي گشت كه چند بيل خاك روي او بريزد. با اين تفاوت كه مهندس بديعي از نظر فيزيكي كاملا سالم بود و از نظر روحي رواني هم مدعي بود كه هيچ گونه مشكلي ندارد. رامون همراه تعدادي از دوستان خود دادخواستي را تهيه مي كنند و با تكيه بر اين موضوع كه زندگي حق هر انساني است نه تنها يك التزام و وظيفه life is a night , not an obligation از دادگاه مي خواهند مجوز مرگ را براي براي رامون صادر كند.
فيلم درياي درون حول ايده قتل ترحمي (ethunasia) كه به معني كمك دادن قانوني جهت مردن شخصي است كه دچار معلوليت جسمي است كارگردان به دلايل رامون جهت درخواست اتانازي توجه چندان نمي كند غير از اين كه او معلول است و ادامه زندگي را نيز غير ممكن مي داند بهر صورت رامون مرگ با عزت و قانوني را مي خواهد و قصد دارد اين راه را براي ديگران نيز هموار كند.
صولا در نگاه متدينانه خواه اسلام، مسيحيت يا يهوديت، جان انسان هديه الهي است ا وانسان حق زايل كردن اين هديه را ندارد چرا كه حيات و ممات در دست خداست و حدود و مرزهاي حقوق و اختيار آدمي نمي تواند تا بدانجا پيش رود كه مجوز خودكشيبراي خود و يا ديگران صادر كند. همچنانكه كشيشي كه به منزل رامون آمده است تا او را به ادامه حيات ترغيب كند، مي گويد: آزادي كه به زندگي پايان دهد آزادي نيست و رامون در جواب او مي گويد زندگي كه آزادي را پايان دهد آزادي نيست. آلخاندور آمنابار به طور عمدي اين كشيش را نيز روي ويلچر به تصوير كشيده است تا شرايط آنها از نظر مشكلات زندگي وعدم توانايي جسماني يكسان باشد و مخاطب دلايل طرفين ماجرا در شرايط يكسان استماع مي كند وكيلي كه قرار است حق اتانازي را از دادگاه بگيرد نيز كمابيش آدمي نيمه فلج است. كه به زودي توانايي جسمي و فكري خود را از دست مي دهد. كارگردان با يكسان به تصوير كشيدن شرايط طرفين درگير ماجرا ، بي طرفي خود را نسبت به ايده قتل ترحمي نشان مي دهد و نتيجه گيري كلي را به مخاطب واگذار مي كند، چرا كه مخاطب يك اثر هنري بخش مهمي از اثر هنري است.
اين كه چرا امروزه عده اي حق ممات را همانند حق حيات جزو حقوق حقه انساني، مي دانند از رويكردهاي كلي جهان جديد نشات مي گيرد. در جهان مدرن آدمي بيش از آن كه خود را موجودي مكلف و متشكل از يك سري بايد ها و نبايدها بداند خود را موجودي محق مي داند و دائما جهت گسترش زير بناي اين حقوق در تلاش و تكاپوست. در جهان كلاسيك آدمي موجودي مكلف است و در صورت سر پيچي از تكاليف خود مستوجب عذاب و عقوبت. در فيلم درياي درون كشيش نماينده نگاه كلاسيك و نگاه متدينانه است و رامون نماينده نگاه مدرون و جهان جديد.
باري قصه حق و تكليف و تعيين حدود و مرزهاي آن قصه كهنه هميشه تازه اي است كه البنه بايد اعتراف نمود انسان امروز بيشتر گرايش به حق مداري دارد تا تكليف مداري همچنانكه دوستان رامون نه تنها او را بابت تفكرش مورد ملامت قرار نمي دهند بلكه او را حمايت نموده و در جهت گرفتن حقش تلاش مي كنند.
وكيلي كه خود نيمه فلج و معلول است و به تدريج توانايي هاي جسمي خود را از دست مي دهد به منزل رامون مي آيد تا براي رسيدن به آرزويش در برابر دادگاه از او دفاع كند، همزمان زني كه خواسته رامون از دادگاه از طريق رسانه ها شنيده است، به منزل او مي آيد تا به او اميد زندگي تزريق كند، هر دو زن و هر يك به طريق خود دلباخته رامون مي شوند، وكيلي كه آمده بود كه به او كمك كند تا بميرد انصراف خود را اعلام مي دارد و زني كه آمده بود به او اميد زندگي دهد، حالا آنقدر عاشق مي شودكه حاظر است به رامون كمك كند تا بميرد، باز هم آمنابار در تعريف دوست داشتن بي طرف است و نتيجه گيري را به مخاطب واگذار مي كند به راستي دوست داشتن كدام است؟ همان چيزي كه رامون مي گويد « كسي مرا از همه بيشتر دوست دارد، كه جهت رسيدن به هدفم مرا ياري كند تا بميرم» يا كسي كه او را دوست دارد بايد او را به ادامه زندگي ترغيب كند.الخاندرو آمنابار در بستر يك داستان دراماتيك اين سوال را مطرح مي كند. دوست داشتن ديگري را خواستن است و يا خواست ديگري را خواستن است آيا ديگر را خواستن به تنهايي خود خواهي صرف نيست؟ ؟!
در نهايت قصه رامون اين گونه تمام مي شود دادگاه دست رد به سينه او مي زند و دادخواست او را غير قانوني مي داند و حتي اظهارات وكيل او را استماع نمي كند و همچنين صريحا اعلام مي كند هر كسي به هر نحوي او را در مرگ خود خواسته اش ياري مي كند از نظر قانوني مجرم و قابل پيگرد است و دوستان او كه علاوه بر خود او خواست او را نيز مي خواهند در يك پروسه جمعي خود كشي وي را به ثمر مي رسانند و او در جلوي دوربين از دستگاه هاي قضايي خواهش مي كند، دوستان او را مورد تعقيب قرار ندهند. در ادامه اين نوشتار خالي از لطف نيست كه از استفان هاوكينز فيزيكدان برجسته معاصر و صاحب كرسي رياضي دانشگاه كمبريج ياد كنيم. هاوكينز كرسي را در اختيار دارد كه زماني در اختيار اسحاق نيوتن بود عمده شهرت وي به خاطر كاركردن روي قوانين پايه اي است كه كائنات را اداره مي كند. اما آنچه در مورد زندگي او شنيدني است.
و او را درست در نقطه مقابل رامون فيلم درياي درون قرار مي دهد اين است كه او نيز از سن 21 سالگي و در حدود چهل سال از ناحيه گردن به پايين فلج است و حتي تسلطي بر تارهاي صوتي خود ندارد و نمي تواند صحبت كند. حرف هاي او توسط يك كامپيوتر پيشرفته توسط پلك هايش منتقل مي گردد. هاوكينز كه در جهان علم به انيشتين ثاني شهرت دارد معتقد است:
«كوچكترين نشانه حيات هست، اميد هم هست و با اميدي توان مرگ را به بازي گرفت» اما بر عكس او رامون فيلم درياي دورن معتقد است « وقتي براي انجام كوچكترين كارها به ديگران نيازمندي، ياد مي گيري كه با خنديدن گريه كني»
ما نيز ترجيح مي دهيم همصدا با هاوكينگ و همه اميدوارانه عالم به لسان سهراب بگوييم « تا شقايق هست زندگي بايد كرد»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر