۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

تحلیل و بررسی فیلم بابل (اثر الخاندرد گوانزالس ایناریتو)

تحلیل و بررسی فیلم بابل (اثر الخاندرد گوانزالس ایناریتو)
در سالیان اخیر آثار فراوانی ساخته شده است که چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوی از مقوله کلی آشنایی زدایی پیروی می کنند. این ساختار شکنی و آشنایی زدایی به مخاطب اجازه نمی دهد که روی صندلی سینما در حال خوردن چیپس و تخمه فیلم را دنبال کند بلکه می بایست تمام هوش و حواس خود را متمرکز فیلم کند چرا که اگر سرت را بچرخانی ممکن است بخشی از اطلاعات کلیدی فیلم را از دست بدهی و این البته برای فیلمی که مخاطب خاص را مورد توجه قرار می دهد امتیاز قابل توجهی است و به این لحاظ تلنگری جدی به مخاطب محسوب می شود نگاه کنید به فیلم بازی اثر دیوید فینچر گویی کارگردان هموراه یک قدم از مخاطبین خود جلو است و تا آخرین پلان های فیلم مخاطب نمی تواند حتی در مورد داستان فیلم قضاوت کند تا چه برسد به نقد و تحلیل و بررسی.
القصه داستان فیلم جدید الخاندرو گوانزالس ایناریتو به نام بابل مانند دو فیلم قبلی او « عشق سگی» و «21 گرم» از نظر روایی غیر خطی ساختار شکن و نا آشناست، اگر چه این روزها مقوله آشنایی زدایی از نظر کثرت کاربرد خود مقوله ای آشنا محسوب می شود.
کارگردان به طور همزمان چهار داستان را در چهار نقطه مختلف جهان به تصویر می کشد که نه تنها در مسیر روایی متفاوت داستان در یک نقطه به هم می رسند، بلکه به لحاظ مفهومی هم همه آنها یک فصل مشترک دارند که می توان از آن عدم درک متقابل یاد نمود گویی انسانها همه دچار سوء تفاهم نسبت به یکدیگر و نسبت به زندگی شده اند. ایناریتو حتی قبل از تیتراژ با نام گذاری هوشمندانه فیلم کلید گشایش مفهوم فیلم را به دست مخاطب می دهد
افسانه برج بابل پیرنگ این فیلم است، که آدمهایی که برج بابل را می سازند از آن بالا رفته و به خدا تیر اندازی می کنند، بعد خدایان چنان می کنند که صبح روز بعد هیچکدام زبان دیگری را نفهمند، وقتی مردم از خواب بیدار شوند تا از برج بالا روند هیچکدام زبان دیگری را نمی فهمند و همه آنها روی زمین پراکنده می شوند.
ایناریتو در داستان چند لایه از دنیایی حرف می زند که ایجاد رابطه در آن مثل آدم هایی است که در افسانه برج بابل زبان همدیگر را نمی فهمند، عقاید، تعصبات قومی و نژادی خیلی بیشتر آدم ها را از یکدیگر دور می کند خود ایناریتو در جایی گفته است که ما دائما از مرزهای فیزیکی میان کشور ها حرف می زنیم، در حالی که مرزهای اصلی میان خود ما هستند همچنان که حافظ می گوید:
تو خود حجاب خودی از میان برخیز
اگر آن دخترک ژاپنی کرولال به خاطر عدم پذیرش محیط مجبور می شود در یک حرکت غیر پذیرفتنی در اعتراض به این نادیده گرفته شدن، خود را در مقابل غریبه ها عریان کند، زهرا در آن فرهنگ محلی و خانواده عرب مراکشی نیز به دلایلی مشابه دست به عریان شدن در مقابل برادر خود می زند، مادر آن دختر ژاپنی نیز شاید از نادیده گرفته شدن به ستوده آمده خسته شده بود که اقدام به خودکشی نمود همچنین شرط بندی برادران زهرا.
اصولا از نظر روانشناسی تلاش برای دیده شدن از طریق ضد اجتماعی بودن می تواند انگیزه ای جدی برای حرکتهایی غیر معمول، انتحاری و حتی خودکشی باشد و از این نظر کارگردان پدیده مذموم تروریست یا آنچه تروریست خوانده می شود را نیز به عدم درک متقابل نسبت می دهد نگاه می کنید به صحنه ای که دو برادر در یک شرط بندی کودکانه ترویست های آمریکایی را به طور اتفاقی و ناخواسته مورد هدف قرار می دهند، شرط بندی آن ها را می توان نوعی تلاش برای دیده شدن تلقی نمود که در نهایت به مورد اصابت قرار گرفته زن آمریکایی منجر می شود.
شاید بتوان گفت ایناریتوی مکزیکی به فرضیه « اثر پروانه» اعتقاد دارد، اثر بال پروانه ای در این سوی دنیا ممکن است زمینه بروز طوفانی را در آن سوی دیگر دنیا مهیا سازد و یا حرکت باله های یک ماهی در یک سوی دنیا احتمالا در سرنوشت مردمان دیگر آن سوی دنیا موثر است
گنه کرد در بلخ آهنگری زدند به شوشتر گردن مسگری
اگر در این سوی دنیا و در قاره آسیا یک شکارچی ژاپنی اسلحه خود را به یک دوست عرب هدیه می کند در مراکش قاره آفریقا بر حسب تصادف و در یک شرط بندی کاملا کودکانه و مضحک یک توریست آمریکایی «کیت بلانشت» که برای فراموشی مرگ فرزند سومش با همسرش (براد پیت) به سفر رفته است مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به دنبال این وقایع تصادفی روابط مراکش و آمریکا به چالش کشیده می شود از طرف دیگر و در قاره آمریکا دو فرزند براد پیت به دلیل تاخیر والدینشان در برگشت از سفر با پرستار خود برای شرکت در یک مراسم عروسی به مکزیک می روند که خود وقایع تلخ بعدی را به دنبال دارد. مگر در عالم واقع نه این است که انتشار یک کاریکاتور (کاریکاتورهای توهین آمیز نسبت به محمد عبدالله در نشریات دانمارکی) در یک سوی دنیا می تواند روابط کشورها در دو قاره متفاوت را تحت الشعاع قرار دهد یا چاپ یک کتاب می تواند سالها مرزهای تفاهم اسلام و مسحیت را مخدوش کند (آیات شیطانی سلمان رشدی) به نظر می رسد در عصر رسانه ها، اثر پروانه ای بیشتر مقبولیت می یابد و کارگردان به خوبی مشکلات جهانی شدن و جهان سازی و ایجاد رابطه در جهان جدید را به تصویر می کشد. داستان غیر خطی کارگردان مکزیکی در چهار نقطه با چهار فرهنگ متفاوت یعنی ژاپنی، عرب، آمریکایی و اسپانیولی اتفاق می افتد، که همه این داستان ها مبتلا به ویروسی به نام اتفاق و تصادف هستند از این نظر ایناریتو را می توان معتقد به جبری گری تاریخ دانست که صحبت در باب آن مجال مستقل را طلب می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر